« آواي رودکوف» خود را به اخلاق حرفه‌اي روزنامه‌نگاري پايبند مي‌داند و مبناي فعاليت اين سايت بر سه اصل « بيطرفي » ، «دقت » و « انصاف » استوار است.

      
برچسب ها
جهان؛
کد خبر: ۳۰۸۲۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۶/۱۱

فعالیت تروریست های وابسته به داعش در افغانستان به نحو چشمگیری افزایش یافته که مخاطراتی را برای این کشور و همسایگانش ایجاد خواهد نمود.به گزارش افکارنیوز، تعیین والی برای منطقه خراسان ( متشکل از افغانستان، مناطق شمال شرقی ایران و آسیای مرکزی ) از سوی خلیفه خود خوانده داعش شاید در ابتدا از سوی ناظرین بین المللی بدیده ی تردید آمیز نگریسته می شد، اما افزایش فعالیت عناصر این گروه تروریستی بر نگرانی جامعه بین المللی و افغان ها افزوده است. نیکلاس هیثم نماینده سازمان ملل متحد روز گذشته و در پایان نشست شورای امنیت درباره اوضاع افغانستان گفت: اطلاعاتی دریافت کرده‌ایم که نشان می دهد عناصر داعش در افغانستان حضور دارند اما حضور آنان در راستای تبلیغات جهانی این گروه است و عناصر داعش در این کشور ریشه‌های مستحکمی ندارند. وی افزود: «ارزیابی ما نشان می‌دهد که حضور این گروه (داعش) در افغانستان نگران کننده است، اما اهمیت داعش در افغانستان مربوط به توانایی‌های ذاتی آن در این کشور نیست، بلکه این ظرفیت داعش در گرد‌آوری گروه‌های انفرادی شورشی زیر یک چتر است که نگرانی بیشتری ایجاد می کند.» در گزارش دبیرکل سازمان ملل هم آمده است که شماری از فرماندهان طالبان وفاداری خود را به داعش اعلام کرده اند و تعداد فزاینده‌ دیگری از آنها نیز در تلاش کسب حمایت مالی و همکاری با داعش هستند. از سوی دیگر ظاهر طنین نماینده افغانستان در سازمان ملل نیز در پایان این نشست گفت: عناصر داعش برای نفوذ در دیگر مناطق از جمله افغانستان انگیزه دارند. در روزهای گذشته مقام‌های افغانستان اعلام کردند که حفیظ وحیدی رهبر گروه داعش در افغانستان، همراه با ۹ پیکارجوی دیگر در یک حمله موشکی در ولایت هلمند کشته شده‌اند. یک ماه پیش نیز ملا عبدالرئوف، فردی‌که به عنوان معاون این گروه در افغانستان معرفی شده بود، در یک عملیات نظامی کشته شد. هم اکنون گزارش های منابع اطلاعاتی حاکی از حضور فعال تروریست های وابسته به داعش در برخی مناطق افغانستان نظیر ولایت زابل (هم مرز با ایران)، قندوز، لوگر، هلمند و... است. عوامل موثر در قدرت گیری داعش در افغانستان عوامل متعددی را می توان در سیطره تدریجی تروریست های داعش در افغانستان بر شمرد که تداوم آن پیامدهای گسترده ای را برای سراسر منطقه آسیای مرکزی، جمهوری اسلامی و پاکستان در بر خواهد داشت. رادیکالیسم حاکم بر داعش از زمان شکل گیری داعش در سوریه و ارتقای مواضعش در این کشور و سپس حملات ژوئن به عراق و تصرف موصل، خشونت و ارعاب را می توان برجسته ترین سیاست این گروه تروریستی دانست. تصاویر و فیلم های منتشر شده از سوی این گروه حاوی جنایت آمیز ترین اقداماتیست که تا کنون نمود مشابهی در سراسر جهان نداشته است. اقدامات توحش آمیز تروریست های داعش و قدرت نامحدود اعضای آن، زمینه اضمحلال سایر گروه های تروریستی در منطقه مانند القاعده و شعب آن در سراسر خاورمیانه را فراهم نموده و همین امر موجب پیوستن و بیعت شماری از اعضای این گروه ها به داعش شده است. بیعت بوکوحرام در نیجریه، انصار بیت المقدس در مصر و انصار الشریعه در لیبی با داعش و گسیل بسیاری از جوانان افراطی اروپا و آمریکا در این راستا قابل ارزیابی است که احتمالا در آینده ای نزدیک شاهد پیوستن بیش از پیش سایر جریان های افراطی به داعش و اعلام وفاداری به ابوبکر البغدادی خواهیم بود. نطفه ی شکل گیری تروریست های بنیادگرا را می توان به افغانستان ارجاع داد، سرزمینی که در سال های مبارزه با ارتش سرخ شاهد حضور فعال عناصر افراطی در این کشور تحت لوای مبارزه با شوروی بوده است، عناصری که حمایت مطلق رژیم های پاکستان، سعودی و آمریکا را نیز پشت سر خویش داشته است. جامعه افغان بدلیل بیسوادی، فقر و ناآگاهی بالا همواره از پتانسیل بالایی برای جذب افراد به گروه های افراطی برخوردار بوده است، همین امر موجب استیلای طولانی مدت گروه های تروریستی بر سراسر این کشور شده بود، گروه هایی همچون طالبان که با وجود سال ها آزادسازی افغانستان همچنان به فعالیت خود ادامه می دهند. شکل گیری داعش و موفقیت برق آسای آن توام با گرایش رادیکال ترش نسبت طالبان زمینه گرایش شماری از افغان ها را به سوی این گروه مهیا کرده است. حفیظ وحیدی و ملا عبدالرئوف مسئول داعش در افغانستان و منطقه خراسان که در عملیات های اخیر ارتش افغانستان کشته شده اند، هر دو جزو فرماندهان پیشین طالبان بوده اند. حضور برجسته رهبران طالبان در داعش زمینه گسیل هرچه بیشتر جوانان طالب به سوی داعش را فراهم خواهد کرد، جوانانی که بیش از آن که سودای شریعت در سر داشته باشند، با نگاهی تندروانه و فاقد عقلانیت مجذوب سیاست مشت آهنین و ددمنشانه داعشی ها شده اند. گفتگوهای صلح تحلیلگران منطقه در سال های اخیر و با تضعیف هرچه بیشتر طالبان در معادلات افغانستان از آغاز گفتگوهای موسوم به صلح میان رهبران طالب با مقامات افغان خبر داده اند، تاسیس دفتر طالبان در دوحه قطر به عنوان مرکزی جهت گفتگو با کابل در همین زمینه رخ داده است. روی کار آمدن اشرف غنی احمدزی به عنوان رئیس جمهور جدید افغانستان و تلاش مفرطش جهت برقراری صلح با طالبان بر میزان امیدها نسبت به تحکیم روند صلح افزوده است. هم اکنون برخی کشورهای منطقه همچون پاکستان و چین بسان میانجی نقشی پر رنگ در نزدیکی طرفین ایفا نموده اند. کاهش موقعیت سیاسی-نظامی طالبان از میزان خواسته های کلان آنها کاسته و رهبران این گروه را متمایل به آغاز گفتگوهای صلح با کابل نموده است. خروج طالبان از لیست گروه های تروریستی ایالات متحده و نگرش مثبت از سوی دولتمردان موجب چراغ سبز طالبان به در پیش گرفتن گفتگوها شده است. آغاز گفتگوها اما به مذاق شماری از اعضای تندرو طالبان خوش نیامده و واکنش آنها را برانگیخته است، افراطیون طالبان، رهبری گروه را به عدول از مواضع کلیدی جنبش متهم نموده و خواستار اتمام گفتگوها تا تحقق خواسته های حداکثری شده اند. نارضایتی فوق توام با موقعیت متزلزل طالبان و ملا عمر زمینه گرایش نیروهای رادیکال را به داعش فراهم نموده است. رسانه های خبری از فعالیت دو چندان رهبران داعش برای جذب افغان ها به این گروه خبر داده اند، گفته می شود که در طول یک سال فوق هزاران تن از اعضای طالبان به عراق و سوریه رفته و ضمن پیوستن به داعش با البغدادی بیعت نموده اند، شماری از این افراطیون هم اکنون به افغانستان بازگشته و در پی گسترش ولایات تحت پوشش داعش برآمده اند. ناکارآمدی دولت برآوردهای اقتصادی حاکم بر جامعه افغانستان در طول ۱۴ سال گذشته ( از زمان سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱) حکایت از رشد اندک مقوله های اقتصادی، سیاسی، امنیتی، آموزشی و رفاهی در سطح این جامعه بوده است. فقدان توسعه در عرصه های گوناگون نارضایتی دوچندان شهروندان افغان را فراهم نموده و زمینه تمایل آنها به گروه های محلی و افراطی را فراهم نموده است. جامعه سنتی، قبیله ای و قومی حاکم بر افغانستان و برداشت ناصحیح آنها از شریعت موجب نزدیکی فکری شماری از افغان ها به طالبان شده است. نگاهی به سال ها حضور طالبان در افغانستان حکایت از حمایت برخی جریان های افغان از این گروه دارد، جریان هایی که به تصور خود و در راستای حفظ دین و سنت های حاکم بر جامعه خود را ناگزیر به حمایت از طالب ها می دانستند. حال و با ناکارآمدی موجود در سطح جامعه از سوی دولت، احتمال پیوستن برخی اقشار ضعیف به گروه های تندرو بیش از گذشته احساس می شود، افرادی که گاها بدلیل معضلات اقتصادی و رفع نیازهای مالی به این گروه ها می پیوندند. غلام سخی‌روغ لیونی، فرمانده پلیس ولایت زابل به تازگی در مورد حضور شورشیان خارجی به نام داعش در این ولایت جنوبی افغانستان صحبت کرده است. او به خبرنگاران گفته است : «دشمن تلاش دارد که از این موقعیت استفاده کند. براساس گزارش‌ها گروه داعش به زابل آمده و شورشیان خارجی هم به زابل آمده اند.» پیشتر گزارش‌های مشابهی از ولایت هلمند نیز بدست آمده بود. محمدجان رسولیار، معاون ولایت هلمند در گفت‌وگو با بی‌بی‌سی حضور شورشیان خارجی در برخی مناطق این ولایت را تایید کرده است. همسایگانی بی ثبات منطقه آسیای مرکزی متشکل از جمهوری های قزاقستان، ترکمنستان، تاجیکستان، قرقیزستان و ازبکستان که دهه ها تحت سیطره کمونیست ها قرار داشته اند، هم اکنون نیز فاقد نظام های دموکراتیک می باشند و همچنان حاکمانی دیکتاتور بر این کشورها حکمرانی می نمایند. فقر، فساد، بیکاری، تورم و عدم مشارکت مدنی و سیاسی مردمان این کشورها در امورشان نارضایتی فراوانی را از سوی آنها در پی داشته است. ضعف مفرط دول حاکم بر این منطقه موجب گرایش زیادی از شهروندان این کشورها به جریان های افراطی شده است، هم اکنون هزاران تن از آسیای مرکزی در مناطق تحت سیطره داعش حضور داشته و به فعالیت می پردازند. افزایش حضور داعش در افغانستان و تلاش برای بسط آن به منطقه خراسان که شامل بخش عمده ای از آسیای مرکزی نیز می شود، طبیعاتا تاثرات منفی را بر جوامع فوق در پی خواهد داشت که موجب سرایت بیش از پیش تروریسم در سراسر منطقه خواهد شد. حضور فعال شهروندان افغان و آسیای مرکزی در جبهه داعش و تلاش برای ایجاد ولایت های تحت نفوذ این گروه تروریستی در افغانستان و آسیای مرکزی می تواند توامان زمینه تقویت تروریسم در این منطقه را فراهم نماید. نکته حائز اهمیت در این راستا آن که نبایستی از نقش فعال و غیر قابل چشم پوشی پاکستان و عربستان سعودی در این زمینه عبور کرد. حکومت پاکستان در طول دو دهه گذشته بزرگترین متحد طالبان و تروریسم در این منطقه بوده است، حامد کرزای رئیس جمهور پیشین افغانستان و رهبران کاخ سفید بارها اسلام آباد را متهم به حمایت از گروه های افراطی نموده اند. افزایش حضور داعش در افغانستان و آسیای مرکزی و مطامع اسلام آباد جهت بسط نفوذ در این منطقه بی شک مورد سواستفاده رهبران پاکستان قرار خواهد گرفت. پاکستان در پی آن است که با ارتباط گیری با این گروه ها و حمایت از آنها، نیروهای تندرو را تحت اختیار گرفته و از آنان به عنوان برگ برنده ای در معادلات منطقه استفاده نماید، سیاستی که حمایت حاکمان سعودی را نیز پشت سر خویش خواهد داشت. حکام آل سعود همواره و در طول دو دهه گذشته با حمایت های مالی و تسلیحاتی گسترده خود موجب رشد و نمو جریان های تکفیری در سراسر منطقه شده اند.
کد خبر: ۶۰۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۱/۰۳

اوای دنا: كلاه نمدي نرم با لبه‌هاي متوسط و چيني در جلوي تاج آن كه اغلب مردان به سر مي‌گذارند. فدورا نام‌هاي ويژه‌اي دارد. فدورا در موسيقي و سينماي نيمه دوم قرن بيستم كاربرد بسيار يافت كه از آن ميان مي‌توان به كلاه معروف اينديانا جونز اشاره كرد. كلاه نمدي كلاه بختياري پوششي است گرد از جنس نمد(پشم در هم تنيده با رطوبت و فشار)، بيشتر به رنگ سياه و گاهي به رنگ قهوه‌اي روشن يا قهوه‌اي تيره بدون لبه، از پايين به بالا گشادتر، پايين آن سفت‌تر و فرم و شكل آن نيمكره بوده و معمولا شكل سر را به خود مي‌گيرد. ارتفاع آن متنوع، اما در رايج‌ترين نوع آن نزديك به 12سانتي‌متر است. ضخامت نمد كلاه بايد حدود پنج ميلي‌متر و جنس آن مرغوب و خيلي نرم باشد. كلاه نمدي ميان همه لرزبانان رايج و مورد استفاده است. تنها تفاوت در نوع رنگ كلاه مورد استفاده است. كلاه نمدي سياه تنها در ميان بختياري‌ها استفاده مي‌شود، اما لرهاي كهگيلويه و بويراحمد و لرستان از كلاه‌هاي نمدي با رنگ قهوه‌اي تيره و روشن استفاده مي‌كنند. كلاه نمدي سياه در روستاهاي چهارمحال و روستاهاي اطراف اصفهان هنوز مورد استفاده قرار مي‌گيرد. كلاه نمدي ميان اهالي ديلمان در استان گيلان نيز هنوز مورد استفاده قرار مي‌گيرد كه رنگ اين كلاه معمولا قهوه‌اي است. قشقايي‌ها نيز نوعي كلاه نمدي سفيد رنگ (گاهي قهوه‌اي) كه به كلاه دوگوشي معروف و شبيه تاج است، استفاده مي‌كنند. در گذشته استفاده از كلاه نمدي در بين ساكنان ساحل شمالي خليج فارس بويژه در استان بوشهر رواج داشته است. رنگ سفيد اين كلاه كه به آن كلاه خسروي هم گفته مي‌شود در آغاز ويژه خان‌ها بود، اما بعدها عشاير از پوشيدن لباس بختياري نيز منع شدند ، به مرور زمان كلاه سفيد جاي خود را به كلاه سياه مردم عادي داد و امروزه ديگر كودكان نيز كلاه سفيد خسروي به سر مي‌گذارند. كلاه خسروي همان‌طور كه از نامش پيداست، طرحش از كلاه خسروان، پادشاهان ساساني است. نوع ديگر آن نيز شب كلاه است كه بيشتر توسط جوانان مجرد، چوپان‌ها، افراد كم درآمد و گاهي هنگام كار مورد استفاده قرار مي‌گيرد. اين كلاه از يك نمد ضخيم‌تر و پست‌تر ساخته مي‌شود، معمولا رنگ آن قهوه‌اي روشن يا قهوه‌اي تيره است و علت نامگذاري آن به شب كلاه اين است كه چوپان‌ها با همين كلاه مي‌خوابيدند و سر را روي قطعه سنگي مي‌گذاشتند و كلاه حايل ميان سر و سنگ بوده است. كارگاه‌هاي نمد مالي از ديرباز در شهرهاي شوشتر، دزفول، ايذه، شهركرد، بروجن، نجف‌آباد و... فعال بوده‌اند. امروزه كارگاه‌هاي توليد كلاه نجف‌آباد و اصفهان مشهورتر، اما در عمل رو به زوال هستند. با اين حال كارگاه‌هاي ساخت كلاه نمدي در شهر بروجن در استان چهارمحال و بختياري به دليل اقبال دوباره مردم به اين كلاه، روندي رو به رشد را طي مي‌كنند. كلاه بيسبال كلاهي از كتان سبك با تاج گرد نرم و آفتابگير سختي در جلو. پشت اين كلاه با اندازه سر كسي كه كلاه را بر سر مي‌گذارد قابل تنظيم است. اين كلاه نه فقط در بازي بيسبال براي جلوگيري از نور آفتاب، كه در لباس راحت و روزمره امروزي نيز كاربرد زيادي دارد. كلاه ماهيگيري كلاه‌ ماهيگيري از كتان نرم با لبه‌هاي پهن پايين افتاده ساخته مي‌شود كه هم مردان و هم زنان به سر مي‌گذارند. لبه‌هاي پهن اين كلاه براي محافظت چشم‌ها، صورت و حتي پشت گردن از آفتاب ساخته شده‌ است. اين كلاه‌ها در آغاز توسط ماهيگيران و كشاورزان ايرلندي براي محافظت از باران استفاده مي‌شد، اما امروزه اغلب طبيعت‌گردان آن را سر مي‌گذارند. كلاه قايق‌سواري تاج اين كلاه حصيري بسيار كوتاه و لبه‌هاي آن پهن است. پيش از اين توسط قايقرانان استفاده مي‌شد، اما امروزه در سفرهاي تابستاني و باغ‌ها نيز كاربرد دارد و با نواري به رنگ رسمي اعضاي باشگاه‌ها، دانشكده‌ها يا انجمن‌ها آراسته مي‌شود. در استراليا، نيوزيلند و آفريقاي جنوبي اين كلاه هنوز بخشي از يونيفرم رسمي بسياري از مدارس پسرانه است. كلاه پوست خرس كلاه پوست خرس، كلاهي بلند از جنس خز است كه در مراسم يونيفرم نظامي استفاده مي‌شود. شكل و جنس اين كلاه در اصل براي محافظت صاحب آن از ضربات برنده شمشير طراحي شده بوده، اما امروزه تنها توسط نظاميان بريتانيا استفاده مي‌شود و بويژه به دليل كاربردش توسط نگهبانان كاخ باكينگهام شناخته شده است. كلاه شعبده كلاه شعبده‌بازان يا تاپ هت، كلاه استوانه‌اي بلند و لبه پهني است كه از پوست نمدمالي شده سگ آبي تهيه مي‌شود. اين كلاه از نيمه دوم قرن هجدهم تا اواسط قرن بيستم استفاده عمومي داشت، اما اكنون تنها به خرگوشي كه شعبده‌بازان از آن بيرون مي‌آورند، معروف است و كاربردش به برخي اعضاي انجمن‌هاي خاص محدود شده است. كلاه پهن كلاهي گرد، نرم و اغلب از پشم و نخ است كه لبه سخت و كوتاهي در جلو دارد. اين كلاه كه زماني كلاه پسرك روزنامه‌فروش نيز ناميده مي‌شد امروزه بيشتر توسط نويسندگان و روزنامه‌نگاران استفاده مي‌شود. قدمت اين كلاه را تا قرن چهاردهم در شمال انگلستان تخمين مي‌زنند و اغلب با مهاجران ايرلندي و انگليسي در آمريكا پيوند خورده است. در قرن نوزدهم بويژه كارگران انگليسي و ايرلندي اين كلاه را سر مي‌گذاشتند، اما از نيمه دوم قرن بيستم به اين سو، چهره بسياري از روشنفكران و هنرمندان نيز با اين كلاه همراه شد. كلاه شرلوك هولمز كلاه گرم و پشمي كه از فاستوني محكم ساخته مي‌شود، جلو و عقب آن لبه دارد و در كناره‌هايش روگوشي‌هايي هست كه مي‌توان بالاي سر آنها را به هم گره زد. اين كلاه مناسب شكار در آب و هواي باراني اسكاتلند ساخته شده و به دليل پيوندي كه با نام شرلوك هولمز دارد كلاهي براي كارآگاهان نيز پنداشته مي‌شود. كلاه مخروطي شرقي كلاه‌هاي پهن مخروطي شكلي كه از جنس حصير ساخته شده‌ اغلب در شرق و جنوب شرقي آسيا و مشخصا در چين، اندونزي، ژاپن، كره، فيليپين و ويتنام به كار مي‌رود. اين كلاه با يك نوار پارچه‌اي كه از زير چانه مي‌گذرد روي سر نگاه داشته مي‌شود و فاصله‌اش از روي سر با نواري ازجنس مشابه حفظ مي‌شود. اين كلاه فرد را مقابل آفتاب و باران محافظت مي‌كند. گات گات، كلاه سنتي مردان كره‌اي است و براي ايرانيان به واسطه سريال‌هاي كره‌اي پخش شده از تلويزيون آشناست. اين كلاه از موي اسب ساخته مي‌شود كه چارچوبي از ني بامبو به آن شكل مي‌دهد و رنگ سياه آن تا حدي شفاف است. شكل گات استوانه‌اي بلند است كه لبه پهني دورتادور آن را گرفته است. غُتره غتره، پوششي سه قسمتي است كه مردان عرب به سر مي‌گذارند و از يك عرق‌چين در وسط سر، روسري سفيد يا راه‌داري كه دور صورت آويزان مي‌شود و نوار سياهي كه بالاي سر و دور اين روسري مي‌پيچد تشكيل شده است. مدل، رنگ‌ها و انواع غتره‌ها مي‌تواند نشانگر قبيله و قوميت فردي كه آن را بر سر دارد، باشد. قراقلي كلاهي استوانه‌اي است كه از پشم نوعي گوسفند به نام قراقل ساخته مي‌شود و در آسياي مركزي كاربرد دارد. برخي رهبران شوروي سابق مثل برژنف علاقه خاصي به استفاده از اين كلاه داشتند. اين​كلاه بر سر محمد‌علي جناح نيز ديده مي‌شد و امروزه نيز حامد كرزاي اغلب همين كلاه را بر سر دارد. كلاه فرانسوي كلاه كپي كه در ايران اغلب به عنوان كلاه فرانسوي شناخته مي‌شود شكل استوانه‌اي كوتاه دارد كه تاج آن گرد و تخت است و لبه‌اي در جلو دارد. اين كلاه را پليس و نظاميان فرانسوي بر سر مي‌گذارند كه از سال 1830 در اين كشور به كار رفته و براي هر رده و درجه‌اي نوعي از آن استفاده مي‌شود. اين كلاه غير از فرانسه ميان برخي نيروهاي بلژيك، يونان، نروژ، اسپانيا، سوئد، هند، ايرلند شمالي و سوئيس نيز كاربرد دارد. كلاه يهودي كيپا يا كلاه يهودي، كلاهي بود به رنگ سفيد يا زرد كه يهوديان در دوران كهن در اروپا مي‌پوشيدند. اوايل پوشيدن آن اختياري بود، اما بعد از سال ۱۲۱۵ مردان بالغ يهودي مجبور بودند خارج از محله‌هاي يهودي‌نشين براي شناخته شدن، اين كلاه را بپوشند. بعيد نيست ريشه اين كلاه هم مثل كلاه فريژي كه يهوديان بابلي ايران بايد مي‌پوشيدند از ايران باشد. طبق قوانين يهودي، يهودياني كه عمل به احتياط مي‌كنند بايد هميشه موهايشان را بپوشانند. اين كلاه هميشه در دستنوشته‌هاي يهوديان مي‌آمد و يهوديان آلمان بعدها آن را در مهرهايشان و نشان رسته‌هاي نظاميشان استفاده مي‌كردند كه نشان مي‌دهد اقلا ابتدا اين كلاه بخشي از لباس يهوديان بوده‌ است. در متون يهوديان آمده كه مرد سرناپوشيده نبايد تورات را بلند بخواند يا به چيز مقدسي فكر كند يا چهار ذراع راه برود و وارد شدن مرد سرناپوشيده به كنيسه نيز جايز نيست. طربوش طربوش يا آن‌گونه كه درتركيه مي‌گويند، فز، كلاه نمدي سرخ رنگ به شكل استوانه‌اي كوتاه است كه اغلب آويز ريش ريشي به بالاي آن متصل است و يادآور حاكميت عثماني است. طربوش در مصر كه مردم اين كشور پيش از انقلاب مصر به وسيله آن شناخته مي‌شدند سال‌ها بود فقط بر سر دانشجويان الازهر و قاريان قرآن كريم ديده مي‌شد، اما امروزه دوباره جاي خود را بر سر مردم مصر پيدا كرده است. طربوش نماد تاريخي و فرهنگي عصر پاشاها و افندي‌ها در مصر قبل از انقلاب ژوييه 1952 به عنوان نشان مردانگي و وجاهت استفاده مي‌شد، اما پس از مدت‌ها استفاده نشدن عملا به منبع درآمد خوبي براي آتليه‌هاي عكاسي تبديل شد و عكاسخانه‌هاي مصر با ارائه طربوش، مردم و گردشگران را تشويق مي‌كردند با آن عكس يادگاري بگيرند. از وقتي به سر گذاشتن طربوش از حالت يك رسم قديمي از ميان رفت صنعت طربوش‌سازي نيز از رونق افتاد، اما با اين حال مي‌توان در شهرك الحسين، گنجينه‌اي از اين كلاه معروف مصري را پيدا كرد. در حال حاضر خيلي از دختران و پسران مصري در مراسم عروسي و جمع‌هاي خصوصي طربوش به سر مي‌گذارند. طربوش اوايل قرن 19 ميلادي به‌وسيله محمدعلي پاشا، موسس مصر تازه وارد اين كشور شد. در زمان عباس اول نيز اين كلاه پوشش رسمي دربار شد. محمد‌الطربوش 150 سال قبل شركت طربوش دوزي را به راه انداخت. پاناما كلاهي حصيري است كه در اكوادور ساخته شده است، اما چون از كانال پاناما براي فروش و صادر شدن به بقيه دنيا مي‌رفت به اين نام شناخته شده است. كلاه پاناما معمولا با لباس‌هاي تابستاني پوشيده مي‌شود. منبع/جام جم
کد خبر: ۱۱۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۰۸/۲۹